قبل از این ایشان را نمی شناختم ، اما همان یک بار و اولین بار کافی بود تا متوجه شوم واحدی فرق دارد . باهوش ، مسلط ، دارای تحصیلات عالیه و مطلع در امور و از همه مهمتر رک ! اصلا مهم نبود که برخی عقایدم با او نخواند او به مفسری تبدیل شده بود که محال بود برنامه های سیاسی اش را از دست بدهم . اما نکته ای دیگر که همیشه در او مثبت بود ، تعصب خاصی نسبت به چیزی نشان نمیداد . حتی اگر تعصباتی در او وجود داشت . این بسیار عالی بود و باعث محبوبیت او در بسیاری از قشر های سیاسی و اجتماعی شده بود . او بسیار عالی تر نشان داد وقتی همه هم قطاران سابقش در دمادم انتخابات شروع به زمزمه های شرکت در انتخابات را آغاز کرده بودند ، او صریحا انتخابات را تحریم کرد . تا جایی که باعث دلگیری برخی دوستان سابق او نیز گردید . بعدها نیز بعد از رای آن سید خندان ، با اینکه می توانست سکوت کند و یا حتی حمایت ، به هیچ روی عقب ننشست و از او انقاد کرد . حال هم اگر برنامه های او را دنبال کنید گاها طعنه هایی را به سید خندان رای پنهانی خواهید دید ، از او که زمانی سردبیر آفتاب یزد بوده است !
اما می دانستم این پایدار نیست . این که یک فرد مفسر سیاسی ممکن است از حکومت انتقاد کند خوب بسیار دلپذیر و مطبوع است اما امان از اینکه انتقادی نسبت به گروهی و شخصی ... بله دیگر موج ها آغاز می شود . "او نیز خود را نشان داد ..." " مهره سوخته ..." " معلوم بود او زمانی در رژیم بوده ..." "من که از آغاز می دانستم ... " ....... !
و بالاخره این زمان فرا رسید ...
بسیار واضح است ! او یک مفسر سیاسی با عقاید خاص خودش است و ممکن است از هر تحرک خاصی حمایت کند یا نسبت به آن نقد داشته باشد . در این میان افراد نیز با توجه به عقاید خود نیز ممکن است به نظراتش عکس العمل خاص خود را داشته باشد اما در ایران کمی اوضاع فرق می کند !
نمیدانم از کجا نشات گرفته ؟ شاید از اینکه هیچ یک نه نقد کردن را آموختیم و نه شنیدن آن ! نقد در جامعه ما به مثابه خصومت تلقی می شود و به جای داشتن جواب و در نتیجه ادامه بحث ها ، با شنیدن نقد ، اعلان جنگی از طرف مقابل برداشت می شود و توپ خانه ها به کار می افتند ... !
واقعا چرا نمی خواهیم بپذیریم شخصی وجود دارد اینجا که از بعضی نظراتش طرفداری داشتیم ، و حالا نسبت به چیزی که شاید مورد نظر ماست انتقاد دارد ! همین ! نه چنین شخصی را باید آنقدر بزرگ کرد که دیگر نتوان پایین آورد و نه اینکه دیگر او را کشت !
در مسائل اخیر ، این آیا رسم جهان آزاد است که بی محاکمه حکم صادر کنیم ؟ بی دلیل متهم ؟ این که می شود جمهوری اسلامی ، اینکه می شود دیکتاتوری ! این که می شود ... به راستی به چنین کارهایی ، رفتار ما که مثلا اپوزوسیون هستیم چه فرقی با رفتار حکومتی که دیکتاتور می خوانیمش خواهد داشت ؟ نکند ما هم دیکتاتور شده باشم ! اینگونه که دیگر مهم نیست ج.ا برود یا باشد ، هر حکومت و سیستمی که باشد همین آش است همین کاسه ..
تمام سرمایه ها را به خاطر تعصبات بیهوده از دست خواهیم داد و بعد به بن بستی می رسیم که دیگر هیچ راه بازگشتی در آن وجود ندارد ، نکند اکنون در حال قدم برداشتن در چنین مسیری هستیم ؟
در این مقاله نه سعی در بزرگ کردن شخصی داشتم و نه تخطئه گروه یا شخص خاصی ، فقط موضوعات روز که چندی است رسیده است به متجبی واحدی مرا به این وا داشت تا این نقد را که بسیار وقتی است در دل دارم منتشر کنم ...
اما می دانستم این پایدار نیست . این که یک فرد مفسر سیاسی ممکن است از حکومت انتقاد کند خوب بسیار دلپذیر و مطبوع است اما امان از اینکه انتقادی نسبت به گروهی و شخصی ... بله دیگر موج ها آغاز می شود . "او نیز خود را نشان داد ..." " مهره سوخته ..." " معلوم بود او زمانی در رژیم بوده ..." "من که از آغاز می دانستم ... " ....... !
و بالاخره این زمان فرا رسید ...
بسیار واضح است ! او یک مفسر سیاسی با عقاید خاص خودش است و ممکن است از هر تحرک خاصی حمایت کند یا نسبت به آن نقد داشته باشد . در این میان افراد نیز با توجه به عقاید خود نیز ممکن است به نظراتش عکس العمل خاص خود را داشته باشد اما در ایران کمی اوضاع فرق می کند !
نمیدانم از کجا نشات گرفته ؟ شاید از اینکه هیچ یک نه نقد کردن را آموختیم و نه شنیدن آن ! نقد در جامعه ما به مثابه خصومت تلقی می شود و به جای داشتن جواب و در نتیجه ادامه بحث ها ، با شنیدن نقد ، اعلان جنگی از طرف مقابل برداشت می شود و توپ خانه ها به کار می افتند ... !
واقعا چرا نمی خواهیم بپذیریم شخصی وجود دارد اینجا که از بعضی نظراتش طرفداری داشتیم ، و حالا نسبت به چیزی که شاید مورد نظر ماست انتقاد دارد ! همین ! نه چنین شخصی را باید آنقدر بزرگ کرد که دیگر نتوان پایین آورد و نه اینکه دیگر او را کشت !
در مسائل اخیر ، این آیا رسم جهان آزاد است که بی محاکمه حکم صادر کنیم ؟ بی دلیل متهم ؟ این که می شود جمهوری اسلامی ، اینکه می شود دیکتاتوری ! این که می شود ... به راستی به چنین کارهایی ، رفتار ما که مثلا اپوزوسیون هستیم چه فرقی با رفتار حکومتی که دیکتاتور می خوانیمش خواهد داشت ؟ نکند ما هم دیکتاتور شده باشم ! اینگونه که دیگر مهم نیست ج.ا برود یا باشد ، هر حکومت و سیستمی که باشد همین آش است همین کاسه ..
تمام سرمایه ها را به خاطر تعصبات بیهوده از دست خواهیم داد و بعد به بن بستی می رسیم که دیگر هیچ راه بازگشتی در آن وجود ندارد ، نکند اکنون در حال قدم برداشتن در چنین مسیری هستیم ؟
در این مقاله نه سعی در بزرگ کردن شخصی داشتم و نه تخطئه گروه یا شخص خاصی ، فقط موضوعات روز که چندی است رسیده است به متجبی واحدی مرا به این وا داشت تا این نقد را که بسیار وقتی است در دل دارم منتشر کنم ...